اجتماعی

جایگاه خشم

جایگاه خشم - دکتر طباطبایی
نوشته شده توسط افشین طباطبایی

«نوربوت الیاس» متفکر و جامعه­ شناس آلمانی، پروژه­ فکری را دنبال می­کرد که خود نام «فرآیند متمدن شدن» برای آن نهاد. او در پی فرآیندهایی بود که در طول تاریخ، ما انسان­‌ها را از موجوداتی «طبیعی» تبدیل به موجوداتی «متمدن» کرده است. این فرآیند، بیش از هرچیز داستان مهار عواطف و احساسات طبیعی و غریزی انسان‌هاست. در این عقیده؛ تمدن از راه اِعمال سلطه‌ی بیش­تر به­ دست می‌­آید. سلطه ­بر بدن، بر رفتار غیرقابل پیش‌­بینی، مهار خشونت و جنگ و پرخاشگری، مهار میل جنسی و مسایلی از این دست.

خشم یکی از اساسی‌ترین عواطف آدمی است که می­کوشیم در جایگاه انسان‌های متمدن آن را نفی کنیم. امروزه جایگاه خشم و خشونت بیش­تر جنبه­‌ی نمادین دارد. از نظر «الیاس» مسابقات ورزشی همه نمود جنگ­اند و علاقه­ مفرط مردم به ورزشی چون فوتبال در واقع به دلیل ارضای روحیه­ پرخاشگری و جنگ‌آوری است که در نهاد انسان وجود دارد. او معتقد است ما جایگاه خشم و خشونت را قاعده‌مند کرده‌ایم و به ­جای لذت ­بردن از نزاع خونین و مرگ­بار گلادیاتورها به تماشای مبارزه­ دو تیم فوتبال در چارچوب قواعد منظم و تعیین شده می‌نشینیم و لذت می­بریم.

«فوکو» معتقد است که چگونه «عقل» در دوران مدرن امروزی والاترین جایگاه را یافت و عواطف انسانی بیش از هر دوره‌ی دیگر تاریخ به بند کشیده شدند. عقل رفته­ رفته به مفهومی مترادف انسانیت تبدیل شد و انسان به عنوان دُردانه­‌ی هستی از طبیعت جدا شد و در جایگاه موجودی برتر و متمایز به تحدید ویژگی‌های «حیوانی» و گسترش ویژگی‌های «انسانی»­اش پرداخت. خصایص انسانی برخاسته از «عقل» و حیوانیت بودند، شامل؛ غریزه و عاطفه و احساس.

دوگانگی نظری عقل و احساس دروغ است. بدن انسان جایگاه­‌های متفاوتی برای صدور عقل یا احساس ندارد. خیالات ما در خصوص آن­که جسمی عمل می­کنیم یا احساسی، توهمی بیش نیست. هوش پدیده‌­ای است جاری در تمام هستی و ما انسان‌ها تنها اندکی بیش­تر از آن برخوردار شده‌­ایم. وقتی می‌­اندیشیم، اندیشه­ ما حاصل فرآیندی فیزیولوژیک است. هیچ اندیشه یا رفتاری به­ طور کامل عقلانی یا کاملا احساسی وجود ندارد. در واقعیت انفصالی میان آن­چه ما عقل و احساس «می‌­نامیم» نیست.

پس احساس همان­قدر انسانی است که عقل، پس خشم همان­قدر انسانی است که ملاطفت و مدارا. روشن است که این گزاره‌ها، گزاره‌هایی اخلاقی نیستند. صحبت بر سر آن است که احساس خشم به اندازه­ تفکر منطقی و عمیق، جزیی از انسان است که می­تواند به همان اندازه به «رسمیت» شناخته شود. خشم انسان را از انسانیت خارج نمی­کند. انسان موجودی است که خشمگین هم می­شود.

در خُرده فرهنگ مدرن شهری ما گرایشی وجود دارد به نفی خشم و خشونت. این گرایش بیش از آن­که از فرهنگ اسلامی- شیعه برآمده باشد، حاصل تاثیرپذیری از اخلاق مدرن است. طرفداران این فرهنگ اغلب هر آن­چه را که رنگ و بویی از خشم و خشونت داشته باشد را نکوهش می­کنند و در مقابل بر رفتارهای «متمدنانه»تر تاکید دارند.

ولی متاسفانه در شرایط کنونی جایگاه خشم، این ­فرهنگ در مخمصه‌ای قرار گرفته است که هر موجود «متمدن» در موقعیتی «حیوانی» با آن مواجه می­شود. این مخمصه از فراموشی و نفی حیوانیت انسان در موقعیتی که اساسا حیوانی است ناشی می­شود، موقعیتی که مناسبات متمدنانه­‌ی انسانی در آن جایی ندارد.

گفتگو و مدارا متعلق به روابط انسانی است. (شاید با اغماض بسیار این فضا چیزی شبیه حوزه عمومی هایرماس باشد). گفتگو از زبان مشترک بر می‌آید. آغاز خشونت، لحظه­‌ای است که زبان تمام می­شود و خاصیت­ش را از دست می­دهد. ما در مواجهه با گله‌ا­ی گرگ­ که به سوی­مان حمله‌ور شده‌­اند؛ نمی­توانیم به روش متمدنانه­ گفتگوی منطقی عمل کنیم. در موقعیت حیوانی، بقای انسان این­ چنین حفظ نمی­شود. در این موقع جایگاه خشم چه معنایی دارد؟

پس اگر در گذرگاهی تاریک اوباش مست قداره در دست راه را بر ما بستند و قصد تجاوز داشتند، براساس فرضیه فوق جز اعمال خشونت در دفاع از خویش، چه راه دیگری خواهیم داشت؟؟؟؟؟

درباره نویسنده

افشین طباطبایی

افشین محمدباقر طباطبایی. نویسنده و پژوهشگر مسائل اجتماعی - روانشناختی - مشکلات جوانان. مربی مثبت‌اندیشی. شعار او این است: رهبر ارکستر زندگی خود باشید

دیدگاهتان را بنویسید

2 دیدگاه